کد مطلب:173107 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:227

زیارت صیقل اندیشه و روح




زیارت آبروی مؤمنین است

زیارت، راز و رمز اهل دین است



زیارت، نور باران دل ماست

زیارت، عهد و میثاق تولاست



زیارت، حج مقبول است و میقات

زیارت، روضه و اشك و مناجات



زیارت، رشته ی سبز خداوند

دلت را می دهد با دوست پیوند



زیارت، دل به دلبر می رساند

لب تشنه به كوثر می رساند



زیارت، می كند در عشق اعجاز

زیارت، می دهد توفیق پرواز



زیارت، گر قرین معرفت شد

توانی خوشه چین معرفت شد



زیارت، شیعه را دارالقرارست

سلام صبح روز انتظار است



زیارت، كن به عرش دل خدا را

ببینی تا نشان كبریا را



زیارت، ریشه دارد در فضایل

كه می گردد نصیب جان قابل



زیارت، صیقل اندیشه و روح

زیارت، فیض بال الله مفتوح



به هر محضر كه باشد شیعه حاضر

دلی دارد به كوی عشق زایر



مقام شیعه در دوری محال است

زیارت، اتحاد و اتصال است



زیارت، نور و عرفان و نماز است

برای جان عاشق امتیاز است



چو «جابر» در ولایت كرده سیری

حبیبی، آشنایی، پیر دیری



تمام عمر با عین الیقین زیست

ولی گویی برای اربعین زیست



قدم آهسته برمی داشت آن جا

به عرش عشق پا بگذاشت آن جا



گلاب از برگ پلك چشم جاری

زیارت نامه، اشك بی قراری



بیا جابر، بیا یارت، همین جاست

دلت این جا و دلدارات همین جاست



بیا یعقوب كنعان محبت

بیا در یوسفستان محبت



حبیبت را به سوز دل صدا كن

جواب می دهد جان را فدا كن






كجا بودی، كجا در این چهل روز؟

كجا بود این دل خونین چهل روز



چرا دیر آمدی ای جان آگاه

مگر شد مانع تو دوری راه؟



ز چشمت رفته نور، از دل نرفته

تو را پای طلب در گل نرفته



به یادت هست جابر در مدینه

سرش را می نهادی روی سینه



به یادت هست مانند پیمبر

حسینش را تو بوسیدی مكرر



به یادت هست جانت عشق او داشت

دلت دیدار او را آرزو داشت



بسی با تو محبت داشت مولا

سلامش بر تو سبقت داشت مولا



بیا ای سینه ات دارالزیاره

ندیدی پیكرش را پاره پاره



ندیدی از برای جرعه ای آب

دل اطفال كوچك بود بی تاب



ندیدی سنگ بر پیشانی او

ندیدی آخرین قربانی او



ندیدی فرق اكبر را شكسته

ندیدی رشته ی عمرش گسسته



ندیدی روی تل زینبیه

عزاداری آل هاشمیه



كنون برخیز ای دلتنگ غم ها

كه آمد قافله از پیچ و خم ها



كبوترهای معصوم مهاجر

رسیده پر شكسته خسته زایر



خبرها را بپرس از خواهر او

چه آورده اسارت بر سر او



ببین باغ ولایت گل ندارد

به غیر از ناله بلبل ندارد



شكسته شیشه ی عمر ربابش

كنار مهد اصغر برده خوابش



سكینه دست گل از اشك دارد

كه روی قبر بابا می گذارد [1] .





[1] جعفر رسول زاده «آشفته».